×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

تازه ها

امروز : یکشنبه, ۱۴ خرداد , ۱۴۰۲  .::.   برابر با : Sunday, 4 June , 2023  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
صادق هدایت که بود و چه کرد؟

 به گزارش کافه خبر قزوین،سال ۱۳۱۴ به هند می‌رود، بعد در سال ۱۳۱۶ پس از بازگشت از سفر هند، مجدداً در بانک ملی ایران استخدام شد؛ اما بیش از یک‌ سال در آنجا نماند. پس از آن، او با چاپ مقاله در مجلات مختلف همچون «موسیقی» امورات می‌گذراند. آخرین شغلی که هدایت، پیش از سفر بی‌بازگشتش، در ایران برعهده داشت، مترجمی برای دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود.

صادق هدایت، که پیش‌تر هم دست به خودکشی زده بود، سرانجام نهم‌ آوریل ۱۹۵۱ میلادی (۱۹ فروردین ۱۳۳۰) دومین اقدام را در آپارتمان خود واقع در بولوار «سن میشل» خیابان «شامپیونه» پاریس انجام داد و با گشودن شیر گاز، زندگی خود را به‌پایان رساند. جسدش را در گورستان «پرلاشز» به خاک سپردند.

پرویز ناتل خانلری در مجموعه گفت‌وگوهایی که صدرالدین الهی با او درباره صادق هدایت، نیما یوشیج، صادق چوبک و غیره داشته و از مرداد ۱۳۴۶ در مجله «سپید و سیاه» منتشر کرده و در قالب کتابی به نام «نقد بی‌غش» منتشر شده است، صادق هدایت را «میزرا قلمدون» می‌خواند که سال‌های آخر زندگی‌اش دیگر صادق هدایت سال‌های پیش از شهریور ۱۳۲۰ نبود. او دلیل به پوچی رسیدن هدایت را این‌گونه مطرح می‌کند: «هدایت در گیرودار جریانات سیاسی و مبارزات حاد آن روزی به جناح چپ پیوستگی بیش‌تر داشت… اما گذشت زمانه و آن سیل بنیان‌کن بی‌ایمانی که ناگهان فروریخت، مسیر اندیشه‌ها و زندگانی بسیاری از جوانان را عوض کرد و ناگزیر هدایت که در اولین ردیف این گروه قرار داشت از آن تأثیر در امان نماند… بی‌شبهه برای او دل برکندن از بزرگ علوی و عبدالحسین نوشین مشکل بود، اما مشکل‌تر آن بود که می‌دید آن‌چه را که چند سالی باور داشته، باز هم پوچ از آب درآمده است. به همین جهت نوعی بی‌ایمانی آمیخته به بدبینی چون نهال سر برکرده بود…

دگرگونی هدایت آن‌چنان چشم‌گیر و تکان‌دهنده بود که من در نخستین دیدارم واقعا تکان خوردم. هدایت دیگر حوصله گوش کردن حرف معمولی را نداشت. به اندک ناملایمی از کوره درمی‌رفت. عصبانی می‌شد. آن مرد محجوب متواضع، ناگهان چنان دگرگون شده بود که با کوچک‌ترین اشاره مخالفی زبان به دشنام و ناسزا می‌گشود. ظرافت و بذله‌گویی و نکته‌سنجی‌اش مبدل به خشونت و هرزه‌گویی و بددهنی شده بود. به همه کس و همه چیز بدبین بود و گاه که از اندازه می‌گذشت به زمین و زمان بد می‌گفت. دشنام می‌داد و همه چیز را مسخره می‌کرد.»

از نگاه خانلری صادق هدایت بر اثر نوعی پوچی حاصل از پندارِ بی‌اثر ماندن دست به خودکشی زده است: «گروهی معتقدند که هدایت در سال‌های آخر به علت ناتوانی در نوشتن دست به انتحار زد و یا شاید بعد از پیام کافکا به قول خودش دیگر حرفی برای گفتن نداشت. این شاید درست باشد، اما همه حقیقت این نیست. او به یک نوع پوچی رسیده بود. پوچی حاصل از نوشتن و بی‌اثر ماندن و هیچ‌گاه گمان نمی‌برد که بعد از مرگش این همه غوغا به پا خیزد.

در روزهای آخر هرکه از او می‌پرسید «آیا کار تازه‌ای کرده است یا چیز تازه‌ای نوشته است؟» هدایت جواب می‌داد: «مگه من ماشین تحریرم؟» این جواب به ظاهر ساده، حکایت از یک اندوه نهانی می‌کند. نویسنده کارش نوشتن است و کارش خلق است. وقتی نویسنده‌ای جواب بدهد «مگه من ماشین تحریرم؟» این به این معنی است که من دیگر به آن‌چه باید بنویسم اعتقاد ندارم. هدایت این اعتقاد را از دست داده بود.»

البته احسان طبری گفته است: «هدایت هرگز عضو حزب توده ایران‏ نبود. بینش فلسفی او به «کی‌یر کگارد» و «ژان پل سارتر» نزدیکی داشت. «فرانتس‏ کافکا»، نویسنده آلمانی‌زبان چک را بسیار می‏‌پسندید و دوست می‏‌داشت. ذاتا بدبین‏ بود. زندگی را نوعی تحمیل بیولوژیک‏ طبیعت می‌‏دانست.

خود کشی را – که چند بار در زندگی‏ آن را آزموده بود – پاسخ شایسته انسان به‏ این تحمیل طبیعت می‌‏شمرد. تلخی و اندوه مغرورانه‏‌ای در روانش رخنه داشت.»

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.