- نویسنده : ناهید هدایتی
- 19 آوریل 2023
- کد خبر 11504
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /

به گزارش کافه خبرقزوین،بیدا میرحسینی فعال اجتماعی در یادداشتی که در اختیار کافه خبر قزوین قرار داده است مینویسد: به باور من آنچه که شاهد هستیم اثر توان و قدرت لایههای ذینفوذ شهر نبوده و نیست بلکه این وضعیت حاکی از، ضعف ما شهروندان است که در مقابل چشمانمان، نادیده انگاریِ حقوقِ شهروندی ما شکل میگیرد و قزوین، این شهر موزه کم نظیر، هر روز تهیتر از میراثهای ارزشمند و نجیبانه، بیدفاعتر میگردد و روز به روز نگاه فیزیکالیسم، گسترش و گفتمان نمایشی با آمارها و ارقام و با ارائه بیلانها و عملکردهای توجیه گرایانه، ما را محاصره و ما با دهانهای باز و دستهای بر گلویمان، فقط نظاره گریم و سوالم اینجاست: من به عنوان شهروند در کجای چرخه زیستمندی شهرم قزوین قرار گرفتهام؟ کتمان نمیکنم که بخش مهمی از حیات شهر در دستان ما شهروندان است با انجام وظایف شهروندی، با حضور معنادار در سطوح خرد و تا حدودی میانی، اما حایگاه ما در عرصههای مهم و تاثیرگذار شهر، تصمیمهای مهم که با هویت، فرهنگ و زیست بوم فرهنگی شهر ارتباط مستقیم دارد و باعث حیات نسلی این کهن شهر میگردد، کحا دیده شده است؟
فوکو حکومتمندی را توزیع قدرت در جامعه میداند و آن را بعنوان شاخصه اصلی دنیای مدرن طرح میکند و در همین توزیع قدرت است که سوژه و کنشگر معنا و شکل میگیرد. انسانِ مطالبهگر، پرسشگر، خلاق و با تکیه بر توانمندیهای فردی و اجتماعی؛ همان انسانی که چرایی و چگونگی، باعث تداوم حیاتش گردیده است و هم اوست که احازه نخواهد داد سرمایههای تاریخی، دانش بومی و میراثهای فرهنگی و هویتش، در بستر گسترش اندیشهِ شئ انگاری همه چیز و نیز گفتمانِ نمایشیِ مدیران شهری؛ نابود گردد.
به قول داریوش شایگان ما باید به جای ذهنیت رعیت محور تبدیل به شهروند گردیم. شهروند یعنی انسان نو، سوژه پرسشگر و نیز پاسخگو و یعنی عقلانیت تاریخی خود را بر محمل تفکر و اندیشه نو قرار میدهد و بر اساس آن به یک انتظام بخشی در عرصه فرهنگ، هنر ،اقتصاد، اجتماع و سیاست میپردازد و باز باید تاکید کنم باید حافظه تاریخی، میراثهای فرهنگی ملموس و ناملموس بر محمل نیازها و خواستههای امروز قرار گیرند و در کنار نگاه فنسالارانه، نگاه اجتماعی و فرهنگی قوام یابد.
به عنوان یک جامعه شناسی خوانده و کسی که کودکی، جوانی و میانسالی خود را در این زیست بوم جغرافیایی و فرهنگی تجربه کرده و با عناصر هویتی این شهر مانوس گردیده است، با درد و اندوهی بیکران و بدون هیچ نگاه دراماتیکی، باید اذعان کنم که قزوین تبدیل به شهر خطر شده است. جامعه خطر و موقعیتهای خطر، همانند بومرنگ عمل مینمایند و دیر یا زود عواقب نافرجام سیاستهای نادرست، تصمیم گیریها و اقدامات تابخردانه و صرفا مهندسی، دامن تمام طبقات و گروههای شهر را در بر خواهد گرفت و من نه از سر غوغاگری بلکه با تکیه بر تجربه اندوخنه شده و مشاهدات میدانی در شهر؛ بیان مینمایم که زنگ خطر به صدا در آمده است و باید تعجیل نمود. این شهر را سوداگران و فن سالاران تک قرائتی از حیات و زیستمندی شهر، به لبه پرتگاه هدایت نمودهاند و تمام هویت و سرمایههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود را در سایه فانتزیسازیها و قشرینگریها از دست خواهد داد…
۱٫عکس مربوط به درختی است که چند سال در مقابل پل امام رضا ایستادگی کرد. پلی که باغستان سنتی شهر را نابود و به بار ترافیکی نیز چندان کمک نخواهد کرد. درخت “دیده بان” آنقدر ایستاد و آنقدر جنگید و محافظ دیگر درختان بود و آنقدر بی مهری ها را تاب آورد, که دیگران تاب نیاوردند و در اسفند ۱۴۰۱, مانند بسیاری درختان دیگر, قطع شد.