- نویسنده : ناهید هدایتی
- 19 ژانویه 2021
- کد خبر 5653
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
به گزارش کافه خبر قزوین،روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: صفحات فروش زیادی توسط فروشندگان کالا در دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی ایجاد شده که ما را ساعتها سرگرم میکنند و با نگاهکردن خیلی سرسری و سریع به آنها نیز میتوانیم تشخیص دهیم که آیا منطبق با سلیقه ما هستند یا خیر. همچنین میتوانیم با جستوجوی موارد مشابه، صفحه مطابق با سلیقه خود را بیابیم اما این همه ماجرا نیست و اکثر ما در رابطه با خریدهایمان حتی اگر یک پیراهن یا شلوار معمولی باشد به سادگی و سرسری نمیگذریم. بعضیها بویژه خانمها شاید با وسواسی عجیب روزها وقت بگذارند، جستوجو کنند، قیمت بگیرند و به اندازه یک تحقیق دانشجویی زمان و انرژی صرف کنند تا مثلاً یک کفش باب سلیقه خود را بخرند. همین افراد از کنار اجناس ارزان و نسبتاً با کیفیت دستفروشها در مترو بر حسب یک کلیشه ذهنی بیتوجه میگذرند. همین افراد که تا این حد در خرید وسواس و دقت دارند ممکن است در موضوعات مهمی همچون حفظ جان خود و دیگران در این روزهایی کرونایی کاملاً بیتفاوت و سهلانگار باشند. همین افراد که انتخاب یک لباس برایشان یک پروژه بزرگ محسوب میشود، در انتخابهای مهم زندگی کمتر دقت میکنند. با من در خط متروی بازار همراه شوید تا همه آنچه را در این مقدمه کوتاه گفتم را بیشتر بررسی کنیم.
مترو، خط بازار و اوضاع کرونایی
ماسکم را زده بودم، سرم را انداخته بودم پایین و رفته بودم تو فکر. بعد از مدتها از شروع دوران کرونا سوار مترو شده بودم. ساعت خلوتی را برای رفتن به بازار انتخاب کردم تا به شلوغی و ازدحام برخورد نکنم و با آدمهای کمتری در قطار هممسیر شوم. شاید مسیری که انتخاب کرده بودم جزء مسیرهایی بود که قبلاً بارها و بارها و چند بار در هفته در آن رفت و آمد میکردم ولی اینبار گویا فرق داشت. دیدن آدمها بعد از این همه مدت و نشستن کنارشان در یک محیط عمومی و دیدن آنها و واکنشهایشان برایم تازگی داشت. به غیر از اینکه هر کس خودش چقدر باید توجه میکرد و مراقب میبود، گویا من هم موظف بودم حواسم باشد تا کسی دستش را به جایی نزند یا به دیگری بیش از اندازه نزدیک نشود و … .
هر سال همین موقعها که چه عرض کنم، هر زمان دیگری از سال هم که بود و سوار قطار میشدید، مترو بشدت شلوغ بود، اما حالا فرق داشت. صندلیها علامتگذاری شده بود که همه با فاصله کنار هم بنشینند. بعضیها با دستکش و شیلد و ماسک سوار میشدند و البته بعضیها هم حتی ماسک نداشتند و دستشان را به دستگیرهها و میلههای مترو میزدند.
گویا اصلاً برایشان مهم نبود که در دوران سخت و بدی هستیم و باید فاصله و بهداشت را رعایت کنیم. بدون توجه، مستقیم به سمتت میآمدند و کنارت مینشستند، با اینکه علامتگذاری رو صندلیها را میدیدند که نباید کنار هم نشست اما مثل دوران قبل از کرونا، فقط به دنبال جای خالی برای نشستن بودند. خیلیها هم که یاد گرفته بودند اگر به بقیه نزدیک شوند، این کارشان باعث معذبشدن و ترس طرف مقابل و در نتیجه عقبنشینی او میشود، در نتیجه نزدیک میشدند و از او اجازه میگرفتند تا کنارش بنشینند و من در تعجب بودم که با وجود تقسیمبندیها و علامتگذاریها و اطلاعرسانیهای متعدد، چرا مسئله را جدی نمیگیرند و توجه نمیکنند.
نمیدانم … نگاه و طرز برخورد دیگران نسبت به یک موضوع آن هم به این مهمی برایم عجیب و جالب بود. اینکه وقتی موضوعی گوشزد و به آن این همه توجه میشود و همه رسانهها و اخبار کل دنیا، کادر پزشکی و همه مردم در مورد آن صحبت میکنند و شواهد و دلایل علمی زیادی در صحت آن موجود است، چرا بعضیها فرافکنی میکنند و نمیخواهند باورش کنند؟ درست است. نمیخواهند …!
البته منظور من حالت وسواسگونه برخورد به اینگونه مسائل نیست، طوری که استرس و اضطراب ایجاد کنیم و از مسائل روزمرهمان جا بمانیم و نتوانیم در خلوت خود حتی راحت زندگی کنیم ولی میشود با پذیرش و پیداکردن راهحل و چگونگی رفتار در این شرایط، باز هم به زندگی در شرایط نرمالتری ادامه داد. قطعاً میشود! شرایط کرونایی نمونهای بارز از موقعیتهایی است که نشان میدهد در انتخابهای رفتاری خود وسواس و دقت و منطق کافی را داریم یا نه.
چرا دستفروشهای مترو را باور نداریم؟
همانطور که سرم پایین بود آدمهای زیادی میآمدند و میرفتند. مسیرم به سمت بازار بود؛ خط پر رفت و آمد و شلوغ و پرتردد بود. دستفروشهای زیادی را میشود در این مسیر دید و اغلب کالایی که میفروشند، شاید بشود گفت هم ارزانقیمت، هم مورد نیاز است؛ از لوازم آرایش بگیر تا پوشاک و لباسهای مختلف. از گیره سر بگیر تا هندزفری و کابلهای مختلف دستگاههای الکترونیکی، همه و همه، یکی پس از دیگری وارد میشوند و مثل مانکنهای لباس، با وسایلی که دارند، نمایشی زیبا اجرا میکنند و میروند. هر کس مکالمه خود را به بهترین شکل قرائت و بهانههای فروش محصول خود را بیان میکند و با زبان بدن و اجراهای مختلف کالای خود را به معرض نمایش میگذارد و میرود. هر کس داستانی و سبک و سیاقی برای فروش محصول خود دارد. این فروشندهها وسط حرف یکدیگر نمیپرند و بشدت به کسب و کار یکدیگر احترام میگذارند و تقریباً همدیگر را خوب میشناسند و در این مسیر یکدیگر را در اغلب موارد بخوبی حمایت میکنند. حتی آدمهایی که از آنها خرید میکنند یا سؤالهای متدوال میپرسند هم در جای خود جذاب و دیدنی هستند.
خوب و با دقت به رفت و آمد این فروشندگان محترم نگاه میکنم. با اینکه قابل دسترستر هستند و با مبلغ بهتری کالای خود را در اختیار خریدار قرار میدهند و بسادگی کالای خود را معرفی میکنند و صبر دارند و شیوه پرداخت اغلب آنها هم با کارتخوان است و لزومی به همراه داشتن پول نقد نیست ولی اغلب مردم به راحتی خرید نمیکنند. آنها تا مطمئن نباشند که آیا کالای معرفیشده خوب است و اینکه چقدر باکیفیت و حتی اصل است، آن را نمیخرند. مادامی که خیالشان راحت نشود، خرید نمیکنند، حتی اگر خیلی ارزان و کمقیمت باشد. تقریباً میتوان گفت خرید برای عموم مردم با وسواس و دقت زیادی اتفاق میافتد، مخصوصاً در این روزگار که پول بهراحتی بدست نمیآید و کار و کاسبیها تعریف چندانی ندارد و قدرت خرید مردم، کم و خرید کالای غیرضروری جزء واجبات نیست.
اغلب مردم شاید دنبال جنس ارزانتر باشند ولی دنبال بیکیفیت هرگز. در نتیجه راه خود را دور میکنند و به جاهای مختلف سر میزنند و از طریق اپلیکیشنهای مختلف، ارزانتر را پیدا میکنند یا برای پیداکردن کالای مورد نیاز خود به شدت پرسوجو میکنند و از تجربیات خرید دیگران استفاده میکنند.
موقع خرید، موجودات منحصربهفردی میشویم
آدمها موجودات جالبی هستند. در واقع منحصربهفرد هستند و به همین سیاق منحصربهفرد رفتار میکنند. برای پیداکردن وسیلهای که مورد نیازشان است، مدتها وقت صرف میکنند و به فروشگاههای مختلف میروند. تحقیق میکنند و بارها و بارها مدلها، اندازهها و رنگهای مختلف را چک میکنند، مسیرهای طولانی را میروند و در سطح شهر حسابی میچرخند تا با خرید درست، دلشان را آرام کنند. بعضیهایشان خیلی سریع به نتیجه دلخواه میرسند و زیاد سختگیری نمیکنند و با استفاده از تجربه خرید دیگران و پرسوجو در اولین و نهایتاً دومین مغازه خریدشان را انجام میدهند ولی بعضیهای دیگر بشدت وسواس دارند و باید حتماً از نزدیک، جنس کالای موردنظرشان را ببینند و حسابی بررسیشان کنند. در نتیجه وقت بسیار زیادی برای خریدهای مختلف و همین طور انرژی مضاعف زیادی صرف میکنند. خیلیها رضایت قلبی بالایی از خریدشان در نهایت وجود ندارد چون فکر میکنند اگر بیشتر و بیشتر جستوجو میکردند، حتماً بهترین نصیبشان میشد. این دسته همیشه ناراضی هستندولی خب در نهایت به همان اندازه که برای خریدشان وسواس و حساسیت به خرج میدهند، به همان اندازه در نگهداریشان هم حساس هستند و خیلی مراقبت میکنندچون به راحتی بهدستش نیاوردهاند، اما آیا جالببودن آدمها و عجیببودن و منحصربهفرد بودنشان فقط و فقط به مبحث خرید منتهی میشود؟
در همه انتخابهایمان دقیق و وسواسی باشیم!
همینطور که قطار، مسیر به سمت بازار را طی میکرد و به ایستگاه ۱۵ خرداد نزدیک میشد به این فکر فرو رفتم که چقدر عجیب و غریب هستیم. وقتی برای خرید از یک دستفروش که اغلب ما میدانیم برای گذران زندگی و خرج و مخارج خانواده، ساعتها سر پا میایستد و ایستگاههای مختلف را بالا و پایین میرود که شاید شب بتواند دست پر به سمت خانوادهاش برگردد، اینقدر تعلل و فکر میکنیم و حتی حاضر نیستیم کمتر سختگیری کنیم و گاهی در پایان خریدمان، از آنها تخفیف ویژه هم میخواهیم، چطور با بعضی انتخابها در زندگیمان که بسیار مهمتر و اساسیتر و مسئلهسازتر است و آینده ما را تحتالشعاع قرار میدهد، به راحتی کنار میآییم بدون آنکه تحقیقی انجام دهیم یا مدت زمانی را صرف شناخت بیشتر آن کنیم؟
بله، منظورم را درست متوجه شدهاید و انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب محل زندگی و انتخاب همسفر زندگی جزء همینهاست. انتخابهایی که مسیر زندگی و سبک و سیاق ما را در این مسیر پر از فراز و فرود به چالش میکشد و هیچ چیز جز داشتن توکل، دلگرمی، دل خوش، دانش و همسفر خوب نمیتواند ما را در زندگیمان همراهی کند.
شاید خرید خیلی از لوازم زندگی مخصوصاً در این شرایط که پول به سختی بهدست میآید یا درآمدها نسبت به خرج و مخارج به شدت کم هستند و کفاف یک زندگی را نمیدهند، مهم باشد و باید برای خرید هر وسیلهای به شدت وقت و زمان و تحقیق صرف شود اما قطعاً و صدالبته، مهمتر از همه آنها موردی که باید بشدت درباره آن حساس باشیم و دقت بالایی به خرج دهیم و از تجربیات و راهنمایی و مشاوره انسانهای باتجربه در آن زمینه استفاده کنیم و وقت و مطالعه کافی در انتخابشان صرف کنیم، موارد بالاست.
باور داشته باشیم هر چقدر سن و سالمان بالاتر میرود، زندگی سخت خواهد شد و این ما هستیم که باید قویتر شویم و تنها لنگرهایی که ما را در این سختیها نگه میدارد، چیزی نیست جز انتخاب درست زندگی. شاید خرید هر کدام از وسایل مورد نیازمان در بیشترین زمان ممکن، چند سال برای ما کارآمد باشد و بعد از آن یا کهنه شود یا از کار افتاده، ولی انتخاب رشته تحصیلی، رشته کاری، انتخاب دوست و همسر، نسبت مستقیم با تغییر مسیر زندگی ما دارد که شاید تا پایان عمر این تأثیر بماند و زندگی ما را دگرگون کند.
باشد که برای انتخابهای مهم زندگی خود، با دلی مملو از توکل و آرامش، وقت و انرژی صرف کنیم تا با کمترین ریسک و کمترین هزینه، بهترین سبک زندگی را در نوع خود داشته باشیم.