×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

تازه ها

امروز : شنبه, ۱ دی , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Saturday, 21 December , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 3 خبر
مالی سویینی سفریست به دنیای ناشناخته ها از دریچه ادراک

به گزارش کافه خبر قزوین؛مهسا چگینی هنرمند جوان استان قزوین درباره نقد نمایش مالی سویینی می نویسد:این نمایش براساس متنی به همین نام، نوشته برایان فریل، و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی برای دومین‌باردر تالار وحدت به روی صحنه رفته‌است و به واسطه حضور صابر ابر، علی سرابی و الهام کردا به عنوان بازیگر، در زمره پرفروش‌ترین اجراهای صحنه‌ایی پایتخت است
مالی سویینی روایتگر زندگی زنی زیبا و باهوش به همین نام با بازی الهام کردا است. او چند ماه پس از تولدش نابینا شده و دیگر قادر به دیدن جهان نیست، به جز رشته باریکی از نور که همچون بارقه‌ای از روشنایی، پیوند او را با زندگی حفظ کرده است.

اما بر خلاف تصور و انتظار مخاطب این وضعیت در مالی آنچنان محدودیتی در ادراک او از جهان اطراف ایجاد نکرده است. او آموخته است که جهان را از دریچه ذهن خود تماشا کند حتی بارها و به کرات در نمایش میبینیم که مالی از زندگی بدون دیدن جهان بطور واقع رضایت نسبی دارد، جهانی که برای خودش ساخته پر از رنگ ها و ادراک زیبا در قالبی درونی‌ست.

چرخه درام نمایش از جایی شکل میگیرد که مالی به واسطه ترغیب همسرش تصمیم میگیرد جهان واقع راآن طور که هست ببینید. حتی به قیمت از دست دادن جهان اختصاصی که برای خود ساخته است.


الهام کردا به عنوان نقش اصلی و محوری نمایش به درک درستی از نقش خود رسیده بود و توانسته بود با درونی کردن نقش خود انعکاسی زنده و پویا از پرسوناژ مالی را روی صحنه به‌ نمایش بگذارد. علاوه بر نقش موثر طراحی لباس اکسسوار صحنه، کیفیت بازی او در پرداخت نقش مالی به عنوان یک زن نابینا و نوع بازی بدن و میمیک چهره، توانسته بود نقش را برای مخاطب باورپذیر کند.
فرانک با بازی صابر ابر به عنوان همسر مالی، کسی‌ست که در ظاهر نقصان و محدودیت بینایی مالی را پذیرفته است و حاضر به ازدواج با او شده است. او در طول زندگی خود دستاورد مهم و خاصی نداشته است و در بیشتر مراحل مهم زندگی با شکست مواجه شده است.
فقدان دستاورد و شکست در مراحل مهم زندگی، گل‌ درشت‌ترین مشخصه‌های پرسوناژ فرانک است.
گویی او نیز همانند مالی دارای شائبه است، نقصی که شاید در ظاهر پدیدار نباشد. فرانک قادر به ادراک و تحلیل آگاهانه از زندگی نیست که همین علت مهم شکست های پی در پی او در زندگی شده است.
بازی صابر ابر، در این نقش با آن صدای گیرا وخنده‌های ازسرِسَرخوشی، اگرچه یادآور برخی نقش‌های او در آثار سینمایی بود، اما به خوبی توانسته‌ بود برای مخاطب باورپذیر باشد. ویژگی‌های بیانی و فردی ابر تخته‌بند این پرسوناژ بود و توانایی او در القای حس بطالت و نوعی بی‌خیالی، بدون اغراق‌های رایج تئاتری بود.
در این بین دکتر رایس که ظاهرا به عنوان درمانگر مالی وارد داستان میشود نیز مبتلا به عارضه هایی است که ریشه در زندگی گذشته او دارد، او با وجود داشتن جایگاه اجتماعی،در زندگی شخصی و عاطفی خود دچار یک شکست بزرگ شده است، همسر او سال ها قبل دکتر رایس را ترک کرده وبا مرد دیگری ازدواج کرده، و بعد از این اتفاق زندگی او دستخوش تغییرات زیادی شده است، تا حدی که از اجتماع و ارتباط های عمومی پرهیز می کند و حتی با وجود شرایط مساعد مالی ترجیح می دهد در حومه شهر در یک خانه اجاره ایی زندگی کند.
حالا با دیدن مالی تصمیم میگیرد بعد مدت ها طعم موفقیت و معجزه را در زندگی خود بچشد، کِیسی که به گفته تمام دکترها به هیچ عنوان امیدوار کننده برای دیدن و به دست آوردن بینایی نیست اما دکتر رایس به مالی قول میدهد که چشم او را بینا کند. برای او این عمل میتواند یک معجزه ایی باشد که زندگی خود را دوباره احیا کند
چالش آغازین و فرایند گره افکنی در داستان زمانی آغاز میشود که هر سه شخصیت همانند اضلاع یک مثلث اهداف به ظاهر مشترکی را دنبال میکنند، هدفی که در ظاهر شبیه به هم هستند اما برای هر یک از پرسوناژ ها انگیخته های متفاوتی را به همراه دارد
بازی صابر ابر و علی سرابی به عنوان شخصیت های مخالف، خالی از هرگونه غلو،رفتار های تصنعی و فوکوس کشی های بی مورد و در خدمت فضای داستان بود. هر کدام از بازیگران در صحنه تکمیل کننده نقش دیگری بودند و به دیده شدن هم در صحنه کمک میکردند.
درک درست کارگردان از فضای نمایش و احاطه بر متن روایت باعث قوام بازیگردانی و خلق موقعیتهای نمایشی در بزنگاه های کلیدی اثر شده بود. همچنین نوع فضاسازی درست کارگردان منجر به ایجاد یکپارچگی در ساختار نمایش و انتقال حس در صحنه شده بود.
تلاش سنجیده صابر ابر و علی سرابی برای انعکاس و بازنمایی پرسوناژ مالی، به عنوان شخصیت محوری، محصول درک درست بازیگران از ایستار و موقف آن در فضای نمایش بود
رسیدن به این هماهنگی و تغییر پویای وضعیتها وکنش‌های نمایشی،علاوه بر تجربه و تبحر بازیگران، معلول فهم درست کارگردان از فضای نمایش وشکل‌دهی به فرم روایت بود
از دیگر جنبه‌های موثر در برساخت فرمال و فضاسازی این نمایش،استفاده حرفه‌ای از نور، لباس و طراحی حرفه‌ای صحنه در این اثر بود.
یکی از مهمترین نقاط قوت این نمایش طراحی صحنه و نقش آن در تکمیل روند روایت و بازنمایی جهان داستان بود.
استفاده درست از نور نقش مهمی در انعکاس وضعیت روانی پرسوناژها بخصوص پرسوناژ مالی و ایجاد فضای نمایشی داشت و توانسته بود تماشاگر را به دنیای تاریک و نابینای مالی ببرد،
از طرفی نور در صحنه نماد ذهن و خیال یا نشان دادن دنیای واقع در نمایش بود که مخاطب را به سفر در نمایش میبرد.
استفاده از المان‌ها و عناصر نمادینی که توسط نویسنده در طراحی این نمایش بکار گرفته شده بود، توسط تیم طراحی صحنه به خوبی در اجرا بکار گرفته شده بود. اجرای صحنه آویختن نهنگ گوژپشت در عین حفظ فضای دراماتیک داستان از جمله چالش هایی بود که طراحان صحنه به خوبی از عهده انجام آن برآمده بودند.
طراحی لباس هم که گویا توسط صابر ابر صورت گرفته بود کمک شایانی به معرفی و بازنمایی شخصیتها به مخاطب کرده و نقش موثری در انعکاس نگرش و ذهنیت شخصیت ها ایفا میکرد.
گویا لباسهای آن ها نمایانگر احساسات و نگرش آنها به جهان اطراف بود، برای مثال لباس های مالی در طول نمایش چندین بار تعویض میشود هر کدام از لباس ها در عین سادگی از جذابیت و خیرگی خاصی بهره‌مند بود.
دست آخر این کار را می توان حاصل تلاش تک تک افراد گروه دانست که با همراهی هم‌ توانسته بودند نمایشی شایسته و درخور را به مخاطب ارائه دهند. آنچنان که مخاطب بعد از دیدن کار بتواند راضی ازسالن بیرون بیاید.

در پایان شاید بد نباشد به این مهم اشاره‌شود که مسئله فهم معنای زندگی، مهمترین مسئله نهفته دربین‌ سطور این اثرنمایشی‌ بود. تعارض آشکار سوبژکتیو بین مالی و همسرش فرانک یک عارضه دراماتیک را در بافتار این متن به نمایش گذاشته است. آنچه فرانک با چشم سر قادر به دیدن آن نبود، مالی با چشم سِر برای خود آفریده‌بود.

در چنین شرایطی، تنها راه نجات در تقویت ظرفیت«پذیرندگی» انسانها و منعطف ساختن خواستها، متناسب با امکانات و موانع است.
کاری که بنظر می‌رسد مالی سویینی، از عهده آن برآمده بود و رنج بزرگ را تبدیل به کار بزرگ کرده بودو توانسته بود با وجود نقصان مادرزاد خود دنیایی را برای خود بسازد که بهتراز دنیای واقع باشد.

اینکه بتوان در مرداب راکد نقص‌ها و محدودیتها، رشته پیوند خود با زندگی را حفظ کرد و از بطن همین نقص و محدودیت معنایی جدید برای زندگی آفرید شاید مهمترین وجه معناساز این نمایش بود.

انسان مبتلا به فقدان نظیر دکتر رایس تنها زمانی به ساحل امن و آرام خواهد رسید که رنج های ناشی از فقدان را در درون خود حل نماید. توسل به دیگری و تلاش برای احاطه بر آنچه از دسترس ما خارج است هیچ دستاوردی بجز یاس و سرخوردگی نخواهد داشت.

از سویی دیگر ایده این نمایش مطابق با یکی از مولفه های فکری مکاتب فلسفه‌های مبتنی بر رواقی‌گری و تائوئیسم است.
که در این مکاتب ذهن انسان ها همیشه زندانی خواستها و امیال آرمانی خود است.
و برای بیرون آمدن از این زندان، فرد باید معنای زندگی را در درون خود بازیابد.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.