- نویسنده : ناهید هدایتی
- 05 اکتبر 2025
- کد خبر 15579
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /

به گزارش کافه خبر قزوین؛ راشین شهبازی کارشناس ارشد روانشناسی درباره تحلیل روانشناختی شخصیت های فیلم پیر پسر و نقش غلام باستانی می نویسد: تماشای این فیلم برای من تجربهای متفاوت بود. از قبل تعریفهای زیادی شنیده بودم و همین باعث شد با وجود تردیدها به سینما بروم. برخلاف همیشه که همراه خانواده فیلم میدیدم، این بار بهخاطر محدودیت سنی تنها رفتم.
در طول تماشا، بهویژه در یکربع پایانی، چند بار وسوسه شدم سالن را ترک کنم؛ ترس و فشار صحنهها آنقدر سنگین بود که حتی چندین بار دهانم خشک شد، نشانهای از استرسی که تجربه میکردم. با این حال، یکی از دلایلی که ماندم این بود که مسئولیت نقد فیلم را بر عهده داشتم. وقتی فیلمی را ندیده باشی، چطور میتوانی آن را نقد کنی؟
پس ، هر بار که شدت خشونت صحنهها بالا میرفت، با نفسهای عمیق خودم را آماده میکردم و تصمیم گرفتم تا پایان بمانم.
آنچه ماندنم را ارزشمند کرد، بازی محشر تکتک بازیگران بود؛ شخصیتها چنان باورپذیر و زنده اجرا شدند که احساس میکردم وارد زندگی واقعی آنها شدهام. همین تجربهی پر از ترس، تردید، مسئولیت و غرق شدن در بازیها، نقطهی شروع نگاه من به این اثر است.
فیلم «پیرپسر» به نویسندگی و کارگردانی اکتای براهنی محصول سال ۱۴۰۰ است و روایتی تلخ و دراماتیک از زندگی آدمهایی است که میان خشونت، تنهایی و انتخابهای سخت گرفتار میشوند.
در فیلم پیرپسر شخصیتها هر کدام نماینده یک نوع تیپ روانی و اجتماعی هستند.
خلاصهای از مهمترین شخصیتها:
غلام– با بازی بی نظیر آقای حسن پورشیرازی
مردی خودرأی، خشن وخودشیفته سلطه گر که در کنترل خشم و روابط انسانی ناتوان است. او نمادی از مردسالاری سنتی و سرکوب احساسات است. از دید روانشناسی، غلام ویژگیهای یک شخصیت خودشیفته و پرخاشگر رو داره. او نیاز به کنترل دیگران و اثبات قدرت خودش داره. پشت این ظاهر خشن، ترس از ضعف و بیارزشی پنهان شده. غلام درسته که یک شخصیت خودشیفته و سلطهگر به نظر میاد، اما اگر عمیقتر نگاه کنیم او هم محصول یک گذشتهی تلخ و یک نسل سوخته است.
یعنی خودشیفتگیاش بیشتر زرهی دفاعی در برابر ضعفها و زخمهای قدیمی اوست.
خشونت و کنترلگری او ریشه در ترس و ناامنی درونی دارد.
او هم در چرخهای گیر کرده که از نسل قبل به او منتقل شده؛ چرخهای از خشونت، سرکوب و نادیدهگرفتن احساسات.
یکی از صحنههای جالب فیلم استفاده از تصویر ترامپ بود که رفتار پدر با پسرانش را به شکل استعاری نشان میداد. این تصویر، قدرتطلبی، سلطهجویی و رفتار رقابتی پدر را برجسته میکند؛ درست مانند شخصیتی که به جای حمایت و راهنمایی، فرزندانش را رقیب و تهدید میبیند.
تمثیل بصری تصویر ترامپ، مخاطب را به درک عمیقتری از روانشناسی پدر و تأثیر مخرب رفتارهایش در خانواده میرساند. این روش، فیلم را نه تنها در روایت داستان بلکه در انتقال پیام روانشناسانه قویتر میکند.
و این نکته مربوط به شخصیت غلام است و میتوانیم آن را به شکل روانشناسانه و منظم در تحلیل شخصیتها بیاوریم تا هم ویژگیهای شخصیتیاش روشن شود و هم ارتباطش با تراژدی خانواده در فیلم مشخص شود.
شخصیت غلام در فیلم پیرپسر فردی ضد اجتماعی و به دنبال کنترل دیگران است او میخواهد در تمام شرایط، قدرت را به دست داشته باشد تا هر چه میخواهد بکند. اگر احساس کند تحت کنترل یا نفوذ تصمیمات دیگران است، دست به پرخاش میزند. همانگونه که وقتی با تصمیم رعنا مواجه شد، رعنا را به زور با خود به خانۀ غمخوار برد؛ یا زمانی که در حصار تصمیم رضا و علی قرار گرفت، به اشکال مختلفی تحقیرشان کرد و بعد آنها را کشت.
اختلال روانی او به اندازه ای شدید است به این دلیل که اجساد زنان را در خانه و حتی در باغچه دفن کرده بود، عملی که نشاندهنده فقدان اخلاق، همدلی و کنترل بر انگیزههای خشم و میل به سلطه است.
رفتارهای غلام ناشی از ترکیبی از خودشیفتگی، پرخاشگری و ناتوانی در ارتباط سالم با دیگران است. او نه تنها تهدیدی برای دیگر شخصیتها، بلکه نمادی از پیامدهای مخرب انباشته شدن خشم و عقدههای سرکوبشده در خانواده و جامعه است. حضور او در داستان، تنش و اضطراب را بالا میبرد و به نمایش سقوط روابط انسانی و عواقب خشونت بیمهار کمک میکند.
جنبه دیگری از شخصیت او،شخصیتش عیاشی و خوشگذرانی است و تلاش میکند خود را به دیگران خوب و قابل احترام نشان دهد. این دوگانگی بین رفتار مخرب و تلاش برای نمایش وجهه مثبت، نشانهای از اختلال شخصیت و خودشیفتگی اوست.
او با مخفی کردن انگیزههای واقعی و نمایش ظاهر فریبنده، دیگران را گمراه میکند و اعتماد آنها را جلب میکند، در حالی که در پس پرده، اعمال خشونتآمیز و غیرقابل کنترل انجام میدهد. این ویژگی، عمق شخصیت او را پیچیدهتر و حضورش در داستان را تهدیدآمیزتر میکند.
از دید روانشناسی، غلام ویژگیهای یک شخصیت خودشیفته و پرخاشگر را دارد. او نیاز به کنترل دیگران و اثبات قدرت خودش دارد. پشت این ظاهر خشن، ترس از ضعف و بیارزشی پنهان شده. غلام را اگر به درستی نگاه کنیم متوجه می شویم که او یک شخصیت خودشیفته و سلطهگر است که میتواند محصول یک گذشتهی تلخ و یک نسل سوخته باشد.
خودشیفتگیاش بیشتر زرهی دفاعی در برابر ضعفها و زخمهای قدیمی اوست.
او هم در چرخهای گیر کرده که از نسل قبل به او منتقل شده؛ چرخهای از خشونت، سرکوب و نادیدهگرفتن احساسات.
پس غلام نه فقط یک فرد «بد» بلکه نمادی از مردانی است که قربانی نظام مردسالار هم هستند؛ نسلی که یاد نگرفتند احساساتشان را بیان کنند و در نهایت در خشونت و خودویرانگری ادامه یافتند.
غلام در صحنهای از فیلم دربارۀ پدرش حرف میزند؛ از اینکه او مردی دیوانه بود و همهچیز میکشید. او آنقدر نشسته بود و کشیده بود که در اثر زخم بستر، وقتی میخواستند جنازهاش را خاک کنند، بدنش بوی گند میداد. با توصیفی که غلام از پدرش ارائه میدهد، میفهمیم که او هم از پدرش دل خوشی نداشته است. به اندازهای که به هیچ عنوان از پدرش مراقبت نکرده و زیر جنازهی او را هم نگرفته.
شاید وقتی توسط پسرانش زندانی شد، بسیار به یاد پدرش افتاد و به همین دلیل پسرانش را کشت تا از پدرش انتقام گرفته باشد. مانند آن نقاشی نادرشاه؛ نادرشاهی که پسرانش را میکشد و کور میکند. به قول یک استاد: «گاهی سخت میتوانی پدری بد را سرزنش کنی؛ زیرا به احتمال بسیار او نیز حاصل پدری بدتر است.»
اما تضادی جالب در این فیلم نمایش داده میشود. اینکه زاده شدن از مردی مانند پدر غلام میتواند دو پیامد داشته باشد. یکی از پیامدها پسری مانند غلام است که مانند پدرش معتاد و پرخاشگر است؛ و دیگری پسری مانند علی است که از همهی این ویژگیهای منفی دوری می کند صد که البته رضا که در میان این دو (خوب و بد) سردرگم است و نمیداند کدام سمت ماجرا را انتخاب کند.